این روزها بحث داغ بیشتر مردم مسائل اقتصادی است. خیلی از مردم خصوصاً کسانی که از لحاظ اقتصادی روزگار سختی را می گذرانند گمان می کنند که با صحبت کردن در این موضوع و به نوعی با اعتراض به وضع موجود شاید راه حلی بیابند. هر کسی هم به زعم خود یک نفر را مقصر می داند، بعضی ها می گویند آخوندها مقصرند و اگر این ها بروند همه چیز درست می شود، عده ای می گویند آمریکا بیاید مشکلات اقتصاد حل می شود، بعضی ها منتظر پایان مذاکرات هستند، برخی هم همه ی این مشکلات را گردن آمریکا می اندازند و عده ای فکر می کنند اگر یک اقتصاددانی که به علم اقتصاد به خوبی واقف است بر سر کار بیاید مشکل حل می شود ..... اما باید گفت این بحران اقتصادی نه تنها در کشورهایی که رابطه ی خوبی با امریکا دارند بلکه در خود آمریکا و نیز در کشورهایی هم که عالمان مذهبی بر سرکار نیستند وجود دارد. به نظر می رسد اشتباه ترین طرز تفکر در این میان به آن دسته برمی گردد که راه حل را در دستان اقتصاد دان ها می دانند. بله درست متوجه شدید ! اقتصاددان ها ! درست است که برای هر کاری باید به متخصص آن مراجعه شود ، اما آیا همیشه این قاعده جوابگوست ؟ آیا در هشت سال دفاع مقدس در ایران بیشترین ابتکار عمل و موفقیت در دست سپاه و بسیج نبود ؟ نیروهایی که اکثراً هیچ آموزش نظامی ندیده بودند. مگر شهید تهرانی مقدم پدر موشک سازی ایران نشد، در حالیکه به طور تخصصی این رشته را در دانشگاه نخوانده بود ؟ پس می شود در حوزه ی اقتصاد هم به کسانی به جز اقتصاددان ها مجال دخالت داد. اما چرا نباید کار در دست اقتصاددان ها باشد ؟ ساده ترین پاسخ این است که آنها نمی توانند !!! مشکل هم اساساً به رشته ای که آنها در آن درس خوانده و صاحبنظر شده اند باز می گردد . رشته ای که در غرب متوجه ناکارامدی اش شده اند . پس چطور می شود آنها بتوانند با استناد به دروسی که خوانده اند _ دروسی که تاریخ مصرفش از ابتدا هم گذشته بوده – مشکلات اقتصادی را حل کنند؟؟. همین به اصطلاح علم اقتصاد، غرب را به این دردسرهای عظیم اقتصادی کشانده است تا جایی که نزدیک به هفتصد جلد کتاب در رد این رشته در غرب نگاشته شده است. حواسمان باشد که راه های امتحان شده ی دیگران را انجام ندهیم ! عبرت گرفتن چیز خوبی است. دکتر هانرى کُربن، اسلام شناس معروف فرانسوى: « اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمىکرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند. هیچ اندیشهاى به اندازه قرآن محمّد انسان را به دانش فرا نخواند، تا آنجا که نزدیک به 950 بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است.» * ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى : «در کتابخانهی من هزاران جلد کتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و... وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخواندهام؛ اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هروقت خسته مىشوم و مىخواهم درهایى از معانى و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعهمىکنم. این کتاب، قرآن - کتاب آسمانى مسلمانان – است.» * ناپلئون بناپارت: « امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامى یکنواخت، فقط براساس اصول قرآن که اصالت و حقیقت دارد ومىتواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن به تنهایى عهده دار سعادت بشراست.» * مهاتما گاندى: « از راه آموختن علم قرآنى، هر کس به اسرار وحى و حکمتهاى دین، بدون داشتن هیچخصوصیت ساختگى دیگرى پى مىبرد. در قرآن هیچ اجبارى براى تغییر دین و مذهب انسانهادیده نمىشود. قرآن به راحتى مىگوید: هیچ زور و اکراهى در دین وجود ندارد.» * ژان ژاک روسو _ متفکر و روان شناس مشهور فرانسوى، : « بعضى از مردم بعد از آن که مقدار کمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درک نمىکنند. اگر مىشنیدند که محمّد با آن کلام فصیح و آهنگ رساى عربى آنرا مىخواند، هر آینه به سجده مىافتادند و ندا مىکردند: اى محمّد عظیم! دست ما رابگیر و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم که جان خویش را فداسازیم!!» * گوته، شاعر و نویسنده معروف آلمانى مىگوید : «سالیان دراز کشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این کتاب توصیفناپذیر، محور افکار مردم جهان مىگردد ! » * آلبرت انیشتین، مىگوید: «قرآن کتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعهاى از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهى که بزرگترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مىکند.» * ویل دورانت ، مىگوید: «در قرآن، قانون و اخلاق یکى است. رفتار دینى در قرآن، شامل رفتار دنیوى هممىشود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحى آمده است. قرآن در جانهاى سادهعقایدى آسان و دور از ابهام پدید مىآورد که از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است.» * پروفسور آرتور آربرى ( از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسى)،مىگوید: « زمانى که به پایان ترجمه قرآن نزدیک مىشدم، سخت در پریشانى به سر مىبردم؛اما قرآن آنچنان آرامش خاطرى به من مىبخشید که براى همیشه به خاطر خواهم داشت. مندر حالى که مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درک کنم و به تلاوت آن گوش دادمتا مجذوب آهنگهاى نافذ و مرتعش کنندهاش شوم و تحت تأثیر آهنگش قرار گیرم و بهکیفیتى که مسلمانان واقعى و نخستین داشتند، نزدیک گردم تا آن را بفهمم.» * تولستوى، مىگوید: «هر کس که بخواهد سادگى و بى پیرایگى اسلام را دریابد، باید قرآن را مورد مطالعه قرار دهد که در آن قوانین و تعلیمات حقیقى و احکام آسان و ساده براى عمومبیان شده و آیاتش به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاکى روح آورندهاش گواهى مىدهد.» با یک نگاه ساده به جهانى که در آن زندگى مى کنیم به این حقیقت مى رسیم که جهان هستى درهم و برهم نیست، بلکه تمام پدیده ها بر خط سیر معینى در حرکتند و دستگاه هاى جهان همچون لشکر انبوهى هستند که به واحدهاى منظم تقسیم شده و به سوى مقصد معینى در حرکتند. نکات ذیل مى تواند هر ابهامى را در این زمینه برطرف سازد: 1- براى پدید آمدن و باقى ماندن هر موجود زنده اى باید یک سلسله قوانین و شرائط خاص دست به دست هم بدهند مثلا براى پدید آمدن یک درخت: زمین، آب و هواى مناسب و حرارت معین لازم است که دانه را بکاریم و خوب تغذیه و تنفس کند، سبز شود و رشد نماید. در غیر این شرائط رشد آن ممکن نیست، انتخاب این شرائط و فراهم کردن این مقدمات نیاز به عقل و علم و دانش دارد. 2- هر موجودى اثرى مخصوص به خود دارد، آب و آتش هر کدام اثرى مخصوص به خود دارند که از آنها جدا نمى شود و همواره از قانون ثابتى پیروى مى کنند. 3- تمام اعضاى موجودات زنده با یکدیگر همکارى دارند، به عنوان نمونه همین بدن انسان که خود عالمى است، در وقت عمل تمام اعضایش خود آگاه و ناخودآگاه با هماهنگى خاصّى کار مى کنند، مثلا اگر خطرى پیش آید همگى براى دفاع بسیج مى شوند، این ارتباط و همکارى نزدیک، نشانه دیگرى از نظم در جهان هستى است. 4- یک نگاه به صحنه جهان آشکار مى سازد که نه تنها اعضا و پیکر یک موجود زنده بلکه تمام موجودات مختلف جهان نیز هماهنگى مخصوصى با هم دارند، مثلا براى پرورش موجودات زنده آفتاب مى تابد، ابر مى بارد، نسیم مى وزد، و زمین و منابع زمینى نیز کمک مى کنند، این ها نشانه وجود یک نظام معیّن در عالم هستى است. این حقیقت در برابر وجدان همه کس ظاهر است که نظم در هر دستگاهى باشد حکایت از «عقل و فکر و نقشه و هدف» مى کند. زیرا انسان هر کجا نظم و حساب و قوانین ثابتى دید مى داند که در کنار آن مبدأ علم و قدرتى را باید جستجو کند، و در این درک وجدانى خود نیاز چندانى به استدلال نمى بیند. او مى داند هرگز یک آدم نابینا و بى سواد نمى تواند با ماشین تایپ یک انشاءِ خوب، یا یک مقاله اجتماعى و انتقادى بنویسد; و هرگز یک کودک دوساله نمى تواند با گردش دادن نامنظم قلم روى کاغذ، تابلوى زیبا و پرارزشى به وجود آورد; بلکه اگر ما یک انشاء خوب یا مقاله با ارزشى را دیدیم مى دانیم آدم با سواد و با عقل و هوشى آن را به وجود آورده، و یا اگر در یکى از موزه ها تابلوى بسیار زیبا و جالبى را مشاهده کردیم شک نخواهیم کرد که دست نقّاش هنرمند و چیره دستى در ایجاد آن به کار رفته; اگر چه هرگز آن نویسنده و نقّاش هنرمند را ندیده باشیم. بنابراین هرجا دستگاه منظمى است در کنار آن هم عقل و هوشى وجود دارد و هر قدر آن دستگاه بزرگ تر، دقیق تر و جالب تر باشد علم و عقلى که آن را ایجاد کرده است به همان نسبت بزرگ تر خواهد بود. قرآن مجید مى گوید: (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِى الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ);(1) ما نشانه هاى خود را در نظام آفرینش، در سراسر جهان در درون وجود خود انسان ها به آنها نشان مى دهیم تا بدانند او بر حق است، آیا براى اثبات وجود او همین کافى نیست که او عالم به اسرار همه چیز است».(2) 1. سوره فصلّت، آیه 53. 2-پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص 41.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |